امروز صبح با هاپو رفتیم آرایشگاه و من ظهر اومدم کلبه تا عصری برم کلاس.. اولین جلسه از ترم ششم..
وقتیکه اومدم شما داشتی تلفنی با سعیده میحرفیدی.. کلی سرش داد زدی و راهنماییش کردی..!
منم ی کم خونه رو جم و جور کردم و یهویی پاشدم شروع کردم واسه اولین بار قیمه سبزی بپزم..! شمام تلفنت تموم شد و کمکم کردی..
دردسرهای.عظیم رو دیدیم و الویه از خونه آورده بودم خوردیم و کلی شعر گفتی و خندیدم از حرفا و شعرات.. ۴ تا حوله کوچیک با دست شستیم چون رنگ میداد تو ماشین ننداختیم و پاک و پاکیزه خیلی سریع رفتیم بیرون و لیست خریدم رو تهیه کردی و اومدیم تکرار پایتخت رو دیدیم و منم خریدارو جابجا کردم و برنج گذاشتم و شما شربت درست کردی و مانتوم رو اتو کردم و ی کمم قرمه سبزی خوردیم که خوب شده بود خداروشکر اما هنوز کار داشت تا جا بیفته.. کلی هم ذوق کردیم از بوی قرمه سبزی که تو ساختمون پیچیده بود..
و بدین شکل کلاسمو پیچوندم و نرفتم و شب بعد از اذان در خلوتی عجیب خیابونا برگشتم خونه..