ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 |
امروز عصر مامانمو رسوندم خونه خونسرد خان که ی هفته اس هیجان خانوم ترکیه تشریف داره..
خودمم اومدم کلبه.. قرمه سبزی رو خوردیم.. خوب شده بود اما ی کم ترش بود و البته تقصیر شما بود چون به جز لیمو که انداختم آبلیمو هم ریختی و رنگشم خیلی تیره نبود نمیدونم چرا..
بعدش دوس داشتیم بریم سینما اما گرمی هوای بیرون رو که دیدیم بیخیال شدیم و خابیدیم..
بیدار که شدیم خونه رو جم و جور کردم و میخاستم ظرفارو بشورم که برقا رفت..
ازونورم داشتم با هاپو هماهنگ میکردیم که بیاد اینوری، بعدش سه تایی شام بریم بیرون که یهو وسط این هماهنگیا هاپو تلفنش از دسترس خارج شد.. خونه رو هم ج نمیداد..
ازونورم بابام میزنگید بهم من ج نمیدادم چون هنوز با هاپو حرفامون رو هماهنگ نکرده بودیم.. اس هم نمیرفت بهش.. روزه هم بود و از ظهر بیرون بود نگرانش شده بودم.. دیگه داشتم کلافه میشدم تو اون گرما و بی برقی..
که یهو زنگید گفت من خونه بودم داشتم حاضر میشدم که بزنم به آژانس، ی لحظه اومدم تو پاگرد که یهو در واحد بسته شد و بدون کیف و کیلید با مانتو موندم پشت در..! گوشیمم آنتن نمیده و شارژ نداره.. از آزی شال و پول گرفتم میرم دم آژانس ماشین بگیرم..
دوباره از آژانسیه زنگید آژانس خیر سرش ماشین نداره با دربست میام.. حالا از خوش اقبالی ما، هاپو آدرس دقیق کلبه رو بلد نیس.. هر دفه که اومده تیکه تیکه بهش آدرس دادم و اومده.. حالا هرچی هم براش توضیح میدم میگه من نمیفهمم چی میگی..! خلاصه بعد از چند دقیقه از گوشی راننده بهم زنگ زده و شما تو چند مرحله بهش آدرس دادی و بلخره چند دقیقه بعد از اذان رسید کلبه..
براش نون پنیر و چای و آبمیوه آوردم افطار کرد و حاضر شدیم سه تایی رفتیم ال.بیک هروی.. پیتزا و مرغ سوخاری و سالاد و نوشابه خوردیم و شما رو گذاشتیم کلبه و خودمون رفتیم خونه خونسرد خان، آخر پایتخت رو دیدیم و مامان و بابا رو برداشتیم اومدیم خونه..
حالا هاپو الان تو اتاقش داشت گریه میکرد و بهم گفت دیگه باهاتون هیجا نمیام.. !!! منم شوک شدم از رفتارش..
ازونورم داشتم با شما میحرفیدیم، حرف امروز شد گفت خوش گذشت امشب اما برنامه ریزیات اشتباهه..!!!
من حرف هیچ کدومشون رو نمیفهمم.. بازم مثه همیشه بین جفتشون گیر کردم.. تازه این اواخر داشت رابطه شون باهم خوب میشدا.. اخه من تو قضایای امروز چه تقصیری داشتم که با تمام نگرانی و حرصی که امروز خوردم، بازم جفتشون من رو متهم کردن..!!?? و جالبه که تو روی هم خیلی باهم خوبن اما اگه اعتراضی به هم داشته باشن هر کدومشون به سر من غر میزنن و فقط من رو تحت فشار قرار میدن..
بااینکه امشب شب خوبی بود اما میشد منم لذت بیشتری از امشب ببرم..
سلام عزیزم
خونه نو مبارک
می فههممت ... من دقیقا همین شرایط رو دارم ... همه غرغروشون برای منه ...
سلااااام فری خانووووم چطوری.. چه خوب شد پیغام گذاشتی برام.. دمت گرم.. رمزت رو ندارم گلم.. راستی دست آقاتون چطوره..
فکر کنم غرغر شنیدنمون ملسه.. دیواری بلندتر از ما پیدا نمیکنن.. والا..