دوران نامزدی.. :))

امروز جمعه اس ۹۸/۷/۱۹..

۲ روز دیگه میشه هفتمین ماهگرد عقدمون و این برای جفتمون هنوز باورنکردنیه.. 

دقیقا پارسال چنین روزی بیمارستان بودیم واسه عمل خاهری و ایشون خاستگار بودن فقط  :) و ساعت ۱۱ شب و خیلی سورپرایز طوری اومد دیدنمون و کلی تو اتاق حرف زدیم و خندیدیم سه تایی. بعدشم منو بردی بیرون ی دور زدیم و کلی انرژی گرفتم..

این هفت ماه پُر بوده از اتفاقات جدید و جالبی که منتظرشون بودیم و همچنین به رسم زندگی این هفت ماه  پُر بوده از اتفاقاتی که حتی فکرشم نمیکردیم..! 

این هفت ماه باهم خندیدیم اشک ریختیم فکر کردیم برنامه چیدیم امیدوار شدیم مضطرب آینده شدیم بحث کردیم دنبال بهانه ی شاد کردن همدیگه گشتیم سورپرایز شدیم و تو هر کدومش یِ درس جدید گرفتیم. 

چند وقت پیش داشتیم تلفنی صحبت میکردیم که ایشون در جواب سوال من گفتن حالا صبر کن ببینیم چطور میشه موقع اش که بشه درست میشه و فلان کار رو هم انجامش میدیم! و عکس العمل من فقط جیبیییغ بود..!! چون این مکالمه مون ناخودآگاه منو انداخت وسط کابوسهای دوران قبل عقدمون. که من هر نظرخواهی میکردم شُما همین جواب میدادی. وای که واسه یِ لحظه تصور اون لحظه ها چقد سخت بود. دقیقا روزاییکه نمیدونستیم چی میشه؟! نمیدونستیم این رابطه ی هفت ساله که براش همه جوره زحمت کشیده بودیم به کجا میخاد برسه..

 خلاصه که الان معتقدیم تمام لحظه ها و پستی و بلندی های امروز رو باید با خوشحالی پذیرا باشیم چون همینکه باهم هستیم کنارهم هستیم جای شُکر فراوان داره..