مرسی که بدنیا اومدی.. :) :-*

 

 


از  یکی دو ماه پیش همش به امروز فکر میکردم که چه برنامه ای بریزم.. 

بلخره تصمیمم رو گرفته بودم که ی روز که با شما میریم بیرون، ی پیراهن و شلوار به انتخاب خودت بخرم برات  و بعد از ماه رمضان، ی جورایی سورپرایزت کنم و جشن کوچیک دو نفره ای بگیرم..

اما وقتی دیدم هنوز گره های مالیت باز نشده و منم دلخوری های دیروز رو بوجود اورده بودم ، شبش به این فکر افتادم فردا خوشحالت کنم.. 

ساعت  حدود ۱۲ شب بود و مخم هنگیده بود که اصن باید از کجا شروع کنم.. واسه همین به رفیق شیش عزیزم زنگیدم و تا دم سحر باهم حرفیدیم و قرار شد صبح باهم بریم خرید تا کمکم کنه.. 


صبح رفتم دنبال رفیق شیش و اول رفتیم ی دسته گل با ۲۰ تا گل رز قرمز با تزیین ساده ی قهوه ای تهیه کردیم، هرچند که آقاهه اصن به حرف ما تو تزیین گلها گوش نکرد و چیزی که میخاستیم نشد ولی خوب بود..  و چنتا بادکنک و وسیله تزئینی تولد خریدم و بعدشم بانک رفتیم و ی کارت هدیه برام شارژ کرد و رفیق شیش رو رسوندم خونشون و خودم تو راه، ی کیک کوچک قهوه خریدم و هرجا رو هم گشتم غذای گرم بیرون بر پیدا نکردم و دیگه پیش به سوی کلبه.. 

وقتی رسیدم ظهر شده بود.. قبل ازینکه بیام تو، گل و کیک رو تو پله های پایین واحدمون گذاشتم که وقتی در رو برام باز میکنی چیزی دستم نبینی..

دیگه تا اومدم تو، گفتم اگه میخای بخابیم بریم اتاقه.. منم اینجا رو تر  تمیز کنم.. خداروشکر سریع قبول کردی و تو اتاقه ی کم استراحت کردم و تا دیدم خابت برد پاشدم اومدم تو پذیرایی.. 


اول خیلی سریع کیک رو گذاشتم یخچال و دسته گل رو هم تو گلدون تو حیاط خلوت که خنک تر بود.. دیگه خونه رو مرتب و تمیز کردم.. بعد دوتا بادکنک قرمز رنگ رو باد کردم.. ی متن قشنگ هم پیدا کرده بودم نوشتم رو کاغذ و با بادکنکا چسبوندم به دیوار.. 

ی آویز چوبی رنگی تزئینی هم خریده بودم که حتما باید از ی جایی اویزون میشد که به دیوار تکیه نخوره چون قشنگیش به این بود که معلق باشه تو هوا و تکون بخوره.. دیگه بعد از کلی فکر کردن، رفتم بالا صندلی و اویزونش کردم به لوستر.. 

بعد ۱۰تا وارمر قرمز رو چیدم رو میز.. کیک و دسته گل رو گذاشتم روش.. چنتا دونه گیلاس هم گذاشتم وسط کیک از سادگی بسیارش در بیاد.. کارت هدیه رو هم گذاشتم لای گلهای دسته گل.. 

خودمم لباس آبی مهمونی آورده بودم پوشیدم و مرتب که شدم شمع ها رو روشن کردم.. چنتا عکسم گرفتم و منتظر شدم تا شما بیدار شی.. 

وقتی بیدار شدی و اومدی و با تعجب داشتی نگا میکردی، منم یواشکی ازت فیلم گرفتم.. انقد فیلمه باحاله.. قیافه ات خیلی با مزه شده تو فیلم.. چشمات گرده و  برق میزنه توأم با ی لبخند نرم.. 

تولدت رو بهت تبریک گفتم و تا رفتی لباسات رو عوض کنی، منم موزیک شاد گذاشتم و اومدی کلی رقصیدیم و شونصدتا عکس و فیلم گرفتم که عاشقشونم.. 

کلی تشکر کردی ازم و آرزو کردی و شمع فوت کردی و کیکت رو بریدی و با چای خوردیم و هدیه ات رو هم بهت دادم..

خداروشکر همه چی خوب گذشت.. 

دیگه انقد که خسته بودم ی چرت خابیدم و بیدار شدم پایتخت رو دیدیم و سوسیس سرخ کردم بیشترشو خودم خوردم و دیگه برگشتم خونه..

بازم بهم اس دادی و تشکر کردی و گفتی جبران میکنم.. 


+ خیلی خوشحالم که تونستم خوشحالت کنم.. 

خدایا شکرت.. 


نظرات 6 + ارسال نظر
مدیکو دوشنبه 2 شهریور 1394 ساعت 20:59 http://amnesia.blogsky.com

واااای چه باحال!!!!
تصور این مدل سوپرایز شدن هم قشنگه
حس خوبی دارن وبلاگت

من خودم عاشق هیجان و سورپرایزم.. :)
ممنون.. خوش اومدی.. :-*

آبگینه یکشنبه 25 مرداد 1394 ساعت 09:00

چقد دوست داشتنی. عجب تولدی
ایشالا همیشه شاد باشین

ممنون عزیزم..
مرسی آبگینه جان.. توام همینطور..

ماهور سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 10:16 http://mahurmahan92.mihanblog.com/

عاااااااااخی مبارک باشه

:) مرسیییییییی عزیزم.. :-*

فری خانوم دوشنبه 29 تیر 1394 ساعت 22:32

ای جانم .... خانوم مهربون و زرنگ .. تولد آقای یار مبارک... انشالله سال دیگه خونه خودتون جشن بگیرید

ما اینیم دیگه.. خخخخ..
فدات فری خانوم گل.. :-* انشالااااا.. :)

نوشین دوشنبه 29 تیر 1394 ساعت 08:19 http://moore-than-friends.blogfa.com

آخیییییییییی مبارک باشه
ایشالا 120 سالگی آقاتون کنار هم
منم چند وقت دیگه تولد آقامونه نمیدونم چیکار کنم هی

مرسییییییی عزیزمممم.. :-* انشالا.. :)
ا.. چه خوب.. مبارک باشه.. هرکاری براش کنی مطمئنا خوشحال میشه..

عارفه یکشنبه 28 تیر 1394 ساعت 17:15

به به تولد
مبارک باشه

ایشلا 120 سالگیشونو جشن بگیرین

مرسی عارفه جون.. :-*
انشالاااا.. :)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد