آخرین هفته ی مرداد.. :)

 

 

شنبه:

تو خونه گذروندم و عصری با هاپو رفتیم ی دور زدیم.. چنتا اس هم با شما دادیم.. 


یکشنبه:

صبح زود بیدار شدم و رفتم مشاوره.. از استاد خاستم کُمکم کنه از شما جدا شیم..

 البته هر روشی رو بهم میگفت تا امتحان کنم من قبول نمیکردم ..! همش میگفتم نمیتونم.. سختمه.. دلم میگیره.. وحشتناکه.. خلاصه که بساط داشتیم.. کارم که تمومید اومدم کلبه.. 

همه ی ناراحتیا و غصه های دلم رو گذاشتم پشت در و حالت شاد و شیطون به خودم گرفتم مثه همیشه که شما میگفتی وای زلزله اومد.. انقد اذیتت کردم، انقد خندیدیم، انقد قرقولک بازی کردیم که از بازیهای ابداعی دو نفره مونه ..

 امروز بعد از مدتها خونه رو ی جمع آوری حسابی کردم.. آشپزخونه رو تمیز کردم.. زدم در قندون رو هم شکستم وجاروبرقی  شد توفیق اجباری.. دیگه ساندویچ خوردیم.. ی کم خابیدیم.. ی فیلم عاشقانه قشنگ خارجکی هم دیدیم..  وقتی اومدم خونه خودم رو کنترل کردم تا شب.. اما موقع خاب خیلی گریه کردم.. صبح که بیدار شدم، مامانم گفت شبا گریه میکنی که صُبحا، چشمات انقد پف داره و قرمزه.. !? گفتم آره.. 

اون روزی هم که داشتم با شما تلفنی بحث میکردیم، مامانم اومد تو اتاقم و بالا سرم وایساد گفت تلفن کیه.. ??! نگاش کردم فقط.. گفت بده باهاش حرف بزنم.. اخم کردم و گفتم ولم کن.. 

+ خب خیلی دردناکه وقتی میدونی ته این رابطه پوچه و قرار نیس چیزی بدست بیاری اما بازم بخندی.. بازم تلاش کنی خوشحالش کنی.. بازم باهاش فیلم ببینی.. بازم امیدوار نگاهش کنی.. 

این روزا پُرم از حس وابستگی.. حتی شاید وابستگیِ بیمار گونه.. !


دوشنبه:

رفتم کلاس.. دومین جلسه ترم ۷.. لیلی هم بود.. کلی حرفیدیم.. با شما هم اس دادیم.. تو این هاگیر واگیر، ی چِک مهم شما پاس نشده و اعصاب نداری.. منم از درون خون گریه میکنم و در ظاهر هـــــــیچی نمیگم..


سه شنبه:

ظهر با چنتا گل رُز قرمز و چشمای پُفی و سردرد شدید اومدم کلبه.. شما هات چاکلت درست کردی و ژلوفن خوردم بهتر شدم.. ی کمم به شما گیر دادم و تو گوشیت چرخیدم, البته جزء معدود دفعاتی بود که دعوام نکردی..  پیغامای سودی رو خوندم و بازم این بشر پررو رفت رو مُخم.. شما باهام حرفیدی.. آروم شدم اما یِ کم گریه کردم..شما مهربون بودی و منم بهتر شدم.. پا شدم ظرفارو بشورم.. تا آخری که داشتم میشُستم, شما گفتی بیا خودم بعدا میشورم.. :ا

 بعدشم نشستیم باهم دو تا بلیت فیلم مُردن.به وقت.شهریور از سی نما آزادی خریدیم و جای صندلی هامونم انتخاب کردیم که تلفن خونه زنگ خورد و حاجخانوم بود, گفت شب مهمونی دعوتیم.. شما هم گفتی, نمیتونم ببرمت.. با دوستم میخایم بریم سی نما.. خب منم میدونم که مامانت به سی نما ارجحیت داره.. گفتم نمیخاد بریم, مامانت رو ببر.. شمام خوشحال شدی و  گفتی فردا میبرمت سی نما.. دیگه بیخیال تیکتا شدیم و  کلی به وضعیت مون خندیدیم و خابیدیم.. 

بیدار که شدیم خیلی گرسنه ام بود.. اول پیراهن و شلوار شما رو اتو کردم واسه مهمونی.. نماز خوندیم و سمبوسه سرخیدم و تر و تمیز نشستیم خوردیم.. کلی حرفیدیم و شما حاضر شدی و رفتی.. منم خونه رو جم و جور کردم و کلی به این قضیه فکر کردم که خب چی میشد منم باهاتون میومدم امشب.. به نتیجه ای نرسیدم جز اینکه خدا اینجوری میخاد.. دیگه پا شدم اومدم خونه.. 


چهار شنبه:

شب ساعت 3 خابیدم و صبح 7 بیدار شدم و 8 کلبه بودم.. کیف و وسایلم رو گذاشتم بالا و کلید و پول برداشتم رفتم نون سنگک کُنجدی خریدم و اومدم.. شما دیشب از مهمونی دیر اومده بودی.. گفتی صبحانه نمیخام و رفتی تو اتاقه بخابی.. اما من چای دم کردم و با نون تازه و پنیر و گردو خوردم.. آی چسبید.. :) 

بعدم خابیدیم تا 11.. تا چشمامون وا شد شروع کردیم به حرف زدن.. من 1 وقت آرایشگاه داشتم.. شما گفتی ماشین رو بردار ببر یا اینکه برو همین آرایشگاه سر کوچه.. منم سریع حاضر شدم و پول از جیبت برداشتم و رفتم 3تا آرایشگاه رو سر زدم.. ولی اِپی کارشون نبودن.. منم دیدم تا برگردم کلبه ماشین بردارم و اونجا هم دو ساعت باید دنبال جا پارک بگردم دیرم میشه.. واسه همین, بدو بدو تاکسی گرفتم و رفتم همون آرایشگاه خودم و کارم که تمومید برگشتم کلبه 2 شده بود.. دیگه هلاک بودم از گرما.. شربت آلبالو خنک خوردم حالم اومد سر جاش.. گفتم کی حال داره بره سی نما, بزا ی روز دیگه میریم.. نشستیم فیلم دیدیم و پیتزای مخلوط و مخصوص خوشـــــمزه خوردیم و عصر با آژانس برگشتم خونه..


پنجشنبه:

ظهر با هاپو رفتیم شنا و شب هم خونه پدربزرگ.. شما هم پیش دوستات بودی و اس میدادیم..


جمعه:

ظهر به شما گفتم بیا بریم ی کافه تو ولیعصر, دو تا نت.برگ هم ازش دارم.. اول گفتی باشه بریم.. بعد گفتی بزا باشه بعدا.. امروز بیا بریم نارمک راه بریم..

دیگه عصر قرار گذاشتیم و کلی راه رفتیم .. مغازه ها رو دیدیم.. خیلی هم شلوغ بود.. فقط دو تا فال حافظ و جوراب برا خودت و من و لاک پاک کن خریدیم.. خودمونم وزن کردیم و دو تا فالوده خوردیم.. منو رسوندی و رفتی.. شام هم پسرا خونمون بودن..


نظرات 5 + ارسال نظر
خاتون چهارشنبه 4 شهریور 1394 ساعت 21:02 http://narcis66.blog.ir

باز که حرف جدایی شد که....
عزیزم چرا روزاتو خراب میکنی؟ اینهمه گریه چرا؟ کسی که از اینده خبر نداره.
من همش وبتو میخونم چون برام جالب و مهمه.
انقدر غصه نخور
هرچند نمیدونم مشکلاتت چیه ولی میدونم در زمان خودش حل میشه

امسال از بعد عید بساطمون همین بوده..
من همش در کش و قوس جدایی هستم.. چون نگران خیلی چیزهام.. نه میتونم بمونم تا همیشه, نه اینکه برم و عین خیالم نباشه..
ممنون خاتون جان.. لطف داری.. امیدوارم.. :-*
خاستم برات رمز پست مصور رو بزارم اما وبلاگت رمزیه و نمیتونم برات نظر بزارم..

هوراا خانم سه‌شنبه 3 شهریور 1394 ساعت 03:37 http://mojzeyekachaloo93.blogfa.com

عزیییییزم یعنی هیچ راهی نداره که شما بمونید توو این رابطه و تلاش کنید برای وصال آدم غصه دار میشه خوووو


اصن یه جور خاص مینویسیامیدوارم که جدایی آخر این رابطه نباشه.....

قربونت عزیزم.. هوراا خانم، دست ما نیس دیگه، باید ببینیم خدا برامون چی میخاد ..
ممنون از همراهیت.. تو ی جور خاصی میخونی گلم.. :-* مرسی ازینکه دعامون میکنی.. منم امیدوارمممممممم.. :)

ارغوانی سه‌شنبه 3 شهریور 1394 ساعت 01:10 http://daftareabiyeamnman.blogsky.com

انشالاه روزای بهتری در انتظارت باشه ....کسی نمیدونه اینده قراره چی بشه....

آره ارغوانی جونم هیشکی نمیدونه.. از خدا میخام آینده درخشانی برا همه مون درنظر بگیره.. :-*

عارفه دوشنبه 2 شهریور 1394 ساعت 16:10

سلام
من گنگم
نمیدونم گرا انقدر نا امیدی من جان
چرا نمیشه بهم برسید؟؟
چرا میخوای جدا شی؟
میشه یه کوچولو توضی بدی از خماری درم بیاری؟

سلام گلم..
منو ببخش که نمیتونم دقیق همه چی رو توضیح بدم.. اما خب ی سری مشکلات و مخالفت ها وجود داره که باعث میشه نتونیم باهم باشیم واسه همیشه.. البته بازم هرچی خدا بخاد.. اما از دست ما کاری ساخته نیس..
:-*

سحر الف دوشنبه 2 شهریور 1394 ساعت 12:02 http://sin-alef.blogsky.com

درد رابطه ای که عاشقشی و تهشو نمیدونی خیلی سخته.مثل خودکشی با تیغ کنده.لینکت میکنم.

آره عزیزم, زندگی آدم گُنگه.. ممنون.. خوش اومدی .. :-*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد