هفته ی پاییزی.. :)

  

شنبه:

دیشب آرامش و پرپری شب رو خونمون خابیدن و امروز عصر رفتن خونشون.. منم ماما رو بردم دکتر و از سوپی که هاپو درست کرده بود، یِ ظرف برا شُما آوردم کلبه که همون موقع خوردی.. یِ کم بارونِ دل انگیز اومد و نشستم چای و کیک خوردم و یِ فیلم از تی وی دیدیم و یِ چُرتم زدم.. دلمم درد میکرد پاشدم چای نبات خوردم و مورد ناز و نوازش قرار گرفتم و بهتر که شدم اومدم خونه.. 

+  هوا عاااااالیه.. 


۱شنبه: 

امروز صبح، مشاوره داشتم و بعدش اومدم کلبه.. چنتا هایپ و کیت کت و اینا برات خریده بودم، بایِ کارتِ کوچیکِ جاست فور یو، چیدمشون رو تخت.. بعد از چند دقیقه الکی به شما گفتم عزیزم میری از اتاقه فلان چیز رو برام بیاری.. !??  شما هم فورا گفتی نَع..  خلاصه بزور فرستادمت  تا رفتی سریع داد زدی همش مال خودمه هاااا هیچی هم به تو نمیدم و لبخند زنون اومدی نشستی به خوردن..

منم یِ کم جم و جور کردم  و بلخره حسش اومد و ظرفارو شُستم  و نشستیم پفک و تخمه و پسته خوردیم و کارتونِ منِ.شرور.۲ رو دیدیم و کُلی خندیدیم.. بعدش زنگیدی چلو کباب آوردن با ریحون و زیتون و نوشابه زدیم.. خیلی چسبید.. بعدش باز یِ فیلم خارجکی باحال دیدیم البته نصفه چون من وسطش خابم بُرد.. هه..

بیدار که شدم یِ کم حرفیدیم و برگشتم خونه.. 


2شنبه:

عصر با لیلی و ژیلی رفتیم کافی شاپ و من لاک زدم و شیک شکلات خوردم و رفتیم کلاس..

اولین جلسه از ترم 8.. کنترل هیجانات.. که این جلسه کنترل استرس بود.. و جالبه که فقط ۸% از کُل استرس هایی که داریم, لازم و مفیده و بقیه اش به نوعی پوچه.. 

شما هم با حاجخانوم خونه خاله دعوت بودین..


۳شنبه:

ظهر ماما اینا رفتن بازار و منم یِ تیپ خانومانه زدم و واسه تنوع, چادر سرم کردم و اومدم کلبه.. شما تا منو دیدی کلی خوجت اومد و چشمات برق زد..

یِ ظرف سوپِ شیر خوشمزه هم برات آورده بودم.. دیگه نشستیم سایت سی نما.تیکت رو زیر و رو کردیم اما یِ فیلم و سانس خوب پیدا نکردیم.. شما گفتی پس پاشو حاضر شو بریم بیرون که یِ ساعت دیگه میخای جویدن مُخم رو آغاز کنی.. 

دیگه رفتیم اتوبان گردی و آهنگ گوش دادیم.. من داشتم با خودم فکر میکردم کاش میشد بریم پاساژ.الماس.ایران که خیلی وقته نرفتیم که یهو شما خروجی رو رفتی و رسیدیم دم مُحوطه اش و گفتی دوس داری بریم اینجا..؟!! منم فقط یِ لبخند گُنده تحویلت دادم و رفتیم گشتیم و کلی قیمتای عجیب غریب دیدیم و رفتیم فست فود دارتِلا ،   پیتزا میکس استیک و قارچ پاکورا و نوشابه خوردیم که بسیووووور حال داد مخصوصا که ما تو مُحوطه زیر سایه بان و کنار آبنما نشسته بودیم.. و بعد برگشتیم کلبه چای خوردیم و آرامش گرفتیم و اومدم خونه.. 

:۴ شنبه

خب امروز شما کار داشتی و نمیشد همدیگرو ببینیم.. منم ظهر رفتم انقلاب و چنتا کتاب و خورده ریز خریدم و دانشگاه، کلاس نقاشی. روی شیشه ثبت نام کردم و اومدم خونه واسه بابا و هاپو افطاری درست کردم و شب هم پسرا اومدن و بساط گوسپند کُشی و جیگر خوری داشتیم.. شما هم آخر شب رسیدی کلبه..


۵ شنبه:

  صبح با ماما رفتیم خرید و پیاده روی و طلا فروشی هارو نگاه کردم، به دنبال ی چی ظریف هستم.. شب هم با هاپو رفتیم دور زدیم و بال و کتف گریل شده با سیب زمینی گرفتیم و اومدیم خونه خوردیم و فعلا سَرم با فیلم و رُمان گرمه..

 شما هم صبح قرار بود بیای بریم  برا فندوق سه چرخه بخری که تصمیمت عوض شد و گفتی پول کادو میدم.. چون شیبا از دو شب پیش دعوتت کرد خونشون یعنی هر هفته تولد گرفت  تا بلخره شما رفتی.. هه.. الانم 

 داریم با شما اس میدیم....ظاهرا جام بسیووور خالیه .. 


جمعه:

صبح با ماما و هاپو رفتیم پیاده روی ..

عصر قرار بود شما که از خونه حاجخانوم میخای بری کلبه، دنبال منم بیای و بریم ی دور بزنیم.. اما نشد.. 

الانم تا غروب پاییزی جمعه نگرفتتم، پاشم برم بیرون ی دور بزنم و  چنتا خرید کوچیک دارم انجام بدم.. 

 

نظرات 2 + ارسال نظر
خاتون چهارشنبه 8 مهر 1394 ساعت 08:56

سلام عزیزم.
ما عمرا وقتی پیش همیم وقتمون به فیلم دیدن بگذره، انقدر حرف برای هم داریم. یعنی کلا وقتی پیش همیم تایممون فقط برای خودمونه. نمیدونم شاید چون ما نمیتونیم زیاد با هم باشیم. و لحظه های دیدار کمه.
اووو چه همه چیز میز میخوری. خوش به حالت!
چقدر یک هفترو کم و مختصر مینویسی.
زود تموم میشه خوندنش

سلام خاتون جان.. خوبی..
فیلم دیدن جزء تفریحات مشترکمونه که جفتمون دوس داریم.. البته که از وقتی کلبه دار شدیم، فیلم دیدنمون هم بیشتر شده.. ولی پیدا کردن ی سرگرمی مشترک واسه رابطه خوبه.. شاید برای شما صحبت کردن باشه.. یکی دیگه غذا درست کردن باهم باشه.. متفاوته ..
بعضی وقتا معده ام سولاخه، هی خواکی میخورم.. :)
ا.. کمه.. ایندفه زیاد مینویسم حوصلت نکشه بخونی.. خخخخخ..
:-*

آبانه سه‌شنبه 7 مهر 1394 ساعت 11:51

خوابالووووووو انقد نخواب. دلت میاد بری کلبه و بخوابی؟
عزیزدلم لحظات خوبی داشته باش
چه کلاس خوبی میری عزیزدلم

آبانه باورت میشه قبلنا اصن نمیخابیدم اونجا، هنوزم که هنوزه ی چرت میزنم ناخودآگاه یهو بیدار میشم، دوس جون میگه خابت مورچه ایه چرا.. اما نمیدونه دلم نمیاد زیاد بخابم.. خخخخخ..
فدای تو عزیزم.. بوس..
آره خیلی خوب و تاثیر گذاره.. :-*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد