دو هفته نامه.. :)

  

شنبه:

خب صبح هماهنگ کردیم وقرار شد شما ظهر بیای دنبالم.. 

چنین روزهایی،  اسمش روزِ منه..! یعنی من هرکاری دوس داشته باشم میتونم انجام بدم.. ! واسه همین آرایش کردم و لاک زدم و خوشتیپ کردم و شما اومدی و پیش به سوی دَدر دودور.. 

تو راه برام گُل خریدی و آبمیوه خوردیم و کلی حرفیدیم و دیگه رسیدیم ولنجک و پیاده راه افتادیم بسمت بام.  تو مسیر، عکس های خوجل انداختیم از خودمون و رسیدیم بالا، از ترسِ معده درد، آش رشته نخوردیم و فقط چای و تنقلات خوردیم..  شما هرچی گفتی بیا بریم سوار  تله. کابین شیم اما من چون میترسم قبول نکردم.. دوباره شروع کردیم به عکس انداختن. حالا که عکسارو میبینم دلوم ضعف میره انقد که خوبن.. 

دیگه شب شده بود سَردم بود برگشتیم پایین بازم پیاده.. که وسط راه من ی کم فشارم افتاد شکلات خوردم و شما کلی حواست بهم بود تا رسیدیم دم ماشین و آبمیوه خوردیم حالم جا اومد..  گفتی بریم شام بخوریم گفتم نه دیگه میرم خونه.. گفتی پس میرسونمت.. دیگه سمت خونه بودیم گفتم میخای بریم ی چی بخوریم حالا که تو این ترافیک منو آوردی.. دیگه رفتیم کباب ترکی خوردیم .. شما دونر گوشت و من مخلوط خوردم که عااااالی بود.. بعدشم رسوندیم خونه و رفتی.. 

شب هم فوتبال خارجکی داشت که ما از دیشب در حال شرط بندی بودیم.. در طول بازی هم در حال کُری خوندن.. انقد امشب خوشحال بودم که وقتی تیمم ۴ تا گُل خورد، من هنوز داشتم لج شما  رو درمیاوردم...خخخخخ.. 

آخر شب هم ی کتاب کم حجم داشتم به اسم ۲۱.روش. عالی. برای اینکه با مرد. دلخاهتان  از دو اج کنید.. از برایان. تریسی که شروع کردم به خوندن.. خیلی هم خوبه.. 


۱شنبه:

صبح رفیق شیش اومد دنبالم و تو راه نَم نَم رو سوار  کردیم و افتادیم تو جاده و رفتیم دماوند.. از دم دانشگاه مون رد شدیم و کلیییی دلم تنگ شد برا اون روزا.. رفیق شیش رفت کارش رو انجام داد و دیگه خیلی گرسنه بودیم رفتیم ناهار خوردیم و زودی برگشتیم تهران و رفتیم خونه نم نم.. اونجا هم میوه و تنقلات خوردیم و کلیییی حرف زدیم و خندیدیم.. امروز، به ترک دیوار هم خندیدیم..   جوری که من بعدازظهرلُپام درد میکرد.. 

شب هم برگشتیم خونه.. 

شما هم بعدازظهر رفتی استخر و سردرد شدید داشتی.. آخر شب حرفیدیم..


۲شنبه:

امروز جزوه ام رو نوشتم و حاضر شدم برم کلاس.  اما مگه حال داشتم برم.. که خب متاسفانه یا خوشبختانه شما کار داشتی و من اجبارا رفتم کلاس.. به شما هم اس دادم گفتم ی چی بوگو که من انرژی بگیرم، شما هم ی اسِ خوب دادی که تا کلاس یورتمه رفتم.. 

البته کلاس هم خالی از سوژه نبود, ما هم که آماده ی خنده.. 

شب هم شما اومدی خونه و حرفیدیم و سعی کردیم زودی بخابیم.. 


۳شنبه:

صبح تلفنی حرفیدیم کلی سر به سرم گذاشتی، منم فقط هرهر میخندیدم.. عصر هم ی سر اومدم کلبه.. شام پیتزا خوردیم و ی کم بحث کردیم و برگشتم خونه.. 


۴شنبه:

صبح رفتم وسایل نقاشی خریدم و شما هم کاراتو زودی انجام دادی و رفتیم کلبه.. خونه هم سگ میزد گربه میرقصید.. دیگه شالِ همت به کمر بستیم و شما جمع آوری کردی و جاروبرقی زدی و لیوانا رو گذاشتی  تو وایتکس.. منم باقالی پلو با مرغ درست کردم و ظرفا رو شُستم.. بعدازظهر بود دیگه فوت بال دیدیم و تر و تمیز غذامون رو خوردیم که خیلی خوجمزه شده بود.. تازه شما هم گفتی، دستپختم از شیبا بهتره.. ها ها.. 

شب هم اومدم خونه که خونسرد خان اینا اومدن واسه خداحافظی چون باز عازم  چ ی ن بود.. هاپو هم خابگاه بود..

امشبم  خیلی سعی کردم زود بخابم اما بازم ۳ خابیدم.. هوف.. 


۵شنبه:

صبح حاضر شدم و رفتم کلاس شیشه.. بعد از کلاس، قرار بود با شما بریم چند جا کاراتو انجام بدیم که شما گفتی صبح وقت کردم و خودم انجام دادم، دیگه منم اومدم کلبه..

زنگیدی جوجه کباب و قرمه سبزی آوردن خوردیم و فیلم سو ختن رو دیدیم که طبق معمول موضوع خوب بود اما سطحِ فیلم پایین بود.. خلاصه من بعد از فیلم,  ی چُرتک زدم و آبمیوه خوردیم و حرفیدیم و با آژانس برگشتم خونه..


جمعه:

کارایِ عقب موندمُ انجام دادم و بعدازظهر رفتم ی دوری زدم..

 شما هم خونه بودی کلا..

آخر شب هم, دچار گریه زدگی شدم و در حد توانم اشک ریختم.. 


 شنبه:

صبح, رفتم بانک و چنتا کارایِ خورده داشتم انجام دادم.. عصر, هم چنتا خریدِ خورده داشتم انجام دادم..

شب با شما حرفیدیم و من کلی زار زدم و سبک شدم.. 

آخر شب هم رُمان جدیدمُ شروع کردم به خوندن به اسم ماه رُخ.. 


1شنبه:

صبح با دوستام  رفتیم دیدن اِلسا که ی هفته اس بدنیا اومده.. خیلیم کوچولو و با مزه بود.. :)

بعدش من رفتم اِپی.. خیلیم یهویی,  ی تاپ و شلوارک خوجل موجل خریدم  و بعدترش  رفتم کلبه..

 زنگیدی  چلو کباب آوردن خوردیم و عطسه 2 رو دیدیم.. که بعضی جاهاش خیلیییی خنده دار بود و در کل خوب و سرگرم کننده بود..

بعدشم مسابقات نهایی  را.لی  رو از تی وی دنبال کردیم که اونم خیلی باحال و هیجان انگیز بود.. 

دیگه شب هم برگشتم خونه و به کارام رسیدم و زودی خابیدم..


2شنبه:

ظهر جزوه رو یِ دور خوندم  و بعدازظهر رفتم کلاس.. ده دقیقه مونده به آخر کلاس, امتحان گرفت که وقت نشد درست حسابی بنویسم و حرصم گرفت.. 

شما هم دفتر دوستت بودی و برگشتنه تو مترو باهم پیغام بازی کردیم.. و قرار شد فردا حتمنی بریم سی نما.. :)


3شنبه:

ظهر اومدم کلبه.. ظرفارو شُستم و هاتچاکلت خوردیم و آماده شدیم رفتیم سی نما.. آبمیوه و پفک و چیپس خوردیم و  فیلم شیفت. شب رو دیدیم که بنظرم انقد قبلش تبلیغ شده بود, سطح توقع مونُ برده بود بالا.. در صورتیکه فیلم خوبی بود اما خیلی هم جالب انگیز نبود.. بر عکسِ همیشه هم شما کلی حرف میزدی در گوشم.. آخرای فیلم دیگه هی حرف زدیم خندیدیم.. سرِ اسمِ ی بازیگره هم بحثمون شده بود و طبق معمول شرط بستیم و آخرش من بُردمممم و شرط رو نقدا دریافت کردم.. خداروشکر امروز تو سی نما کسی کنار دستمون نشسته بود که فوشمون بده.. هه هه..  

بعدِ سی نما هم در به در دنبال مرغ کنتاکی گشتیم که نجُستیم.. بلخره بال و کتف کنتاکی و ساندویچ مخلوط دونر خریدیم و رفتیم کلبه زدیم بر بدن.. و تی وی دیدیم و حرفیدیم و من زود برگشتم خونه و با هاپو تا نصفه شب تهنا بودیم و من تازه دم صبح خابم بُرد و شما واسه نماز صبح زنگیدی بیدارم کردی.. یاد قدیما افتادم که خیلی اینکارو میکردی.. آخییییی..


 4شنبه:

امروز , من و هاپو  روزه بودیم و ظهر رفتیم خونه خونسردخان که هنوز از سفر تشریف نیاوردن, واسه نذری کمک کردیم و عصر اومدیم خونه ی چُرت زدم.. دیگه افطار کردیم و با شما حرفیدم و حدود 8 رفتم پیش رفیق شیش که تهنا بود با مَرمری.. شام کتلت درست کردیم  خوردیم و ی عالم حرفیدیم و ۱۱ ونیم  اومدم خونه.. 


5شنبه:

صبح کلاس نداشتم و اومدم کلبه.. ی کمم حالت تهوع داشتم که شما چای نبات درست کردی خوردم و نشستیم فیلم رخ. دیوانه رو دیدیم که دو تا پایانِ مختلف هم داشت و کلا جالب بود.  حیف شد تو سی نما ندیدیم.. بعدشم نشستیم نقدش رو خوندیم و بستنی خوردیم و پا شدم خونه رو مرتب کردم و نماز خوندیم.. ناهار هم ، زرشک پلو با مرغ خوشمزه ی نذری داشتیم خوردیم..  ی فیلمِ سرِ هم شده از تی وی هم دیدیم و من خابم برد ی کم و بیدار شدم حرفیدیم و هی بیخودی خندیدیم و آبمیوه خوردیم و آژانس اومد دنبالم و رفتم خونه.. شب هم فیلم رخ.دیوانه رو واسه مامانم اینا گذاشتم ببینن که خودمم از اول تا آخرش رو باز دیدم .. هه..

امشب نشستم ییهو 14 فصل از رمان رو خوندم.. 


جمعه:

ی کم اتاقمو مرتب کردم و پررو خان اینا و هیجان اینا اومدن ناهار کله پاچه خوردیم..

عصر هم رفیق شیش اومدم دم خونه و تو ماشین ی کم حرف زدیم و رفت..

شب هم با هاپو رفتیم ی دور زدیم و شام گرفتیم و اومدیم خونه با بابا و ماما خوردیم و رمان رو تموم کردم و کلی هم زار زدم از عشق نافرجامشون..  

شما هم از صبح رفتی خونتون و آخر شب برگشتی کلبه و حرفیدیم.. 





نظرات 2 + ارسال نظر
عارفه سه‌شنبه 17 آذر 1394 ساعت 18:29

سلام
چه زوج فرهیخته ای ی ی
آفرین به شماها
کم پیدا میشن کساییکه بعد فیلم دیدن بشینن نقدشم میخونناااا
ایول دارید والا

سلام به روی ماهت عارفه خانوم..
جدی.. !? مرسی عزیزممممم، لطف داری..
آخه این فیلمه رفت جزو فیلمهای ایرانی مورد علاقه ام.. دوس داشتم کارشناسی بررسیش کنیم..
چقده به نکته های جالبی اشاره میکنی.. بازم ازین کارا بکن، خوشایند بید.. :) :-*

آیدا دوشنبه 16 آذر 1394 ساعت 09:33 http://Aiiidddaaa.blogfa.com

اصن من دوس دارم تو هی بنویسی منم هی بخونمت گلم
هفته خوبی بوده دیگههه
روزه ام میگیری..آفرین دخمل ِخووووب
همش خوراکی خوردین منم خوراااااااااااکی میخوام
من کله پاچه خهلی دوس دارم

آخی مرسییییی.. لطف داری عزیزممممم.. قلب..
آره خداروشکر خوب بود..
خدا قبول کنه ، در توانم باشه میگیرم.. من، دخمل خوبیم یا توووووو.. :-*
آخه بجز خواکی خوردن تفریحی نداریم.. ای جان.. توام خواکی بازیا.. :)
جدی کله پاچه دوس داری.. من قبلنا اصن دوس نداشتم، اما الانا میخورم دیگه.. زبون دوس دالم.. :)) چه دخملای باحالی هستیممممم.. میگن دختری که کله پاچه دوس داره رو، سریعا باید باهاش ازدواج کرد.. :) :-q

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد