هفته ی کوچولو + هفته ی سالگرد.. :)

 

 

شنبه:

امروز فقط به کارام رسیدم.. بانک و نقاشی و اینا.. یِ گروه قرعه کشی هم راه انداختم و کلی دَنگ و فَنگاشو انجام دادم تا بلخره همه چی اُکی شد و قرعه کشی انجام شد خداروشکر..  هه.  

شما هم امروز مشغول کارایِ خودت بودی..  


۱شنبه:

داشتم واسه ژوژمان هفته ی دیگم ، طرح میزدم که دیدم کارام درست پیش نمیره و ی کم قاط زدم و با شما حرفیدیم و پا شدم سریع آماده شدم و اومدم کلبه.. 

شما هم خونه رو تمیز کرده بودی برق میزد، منم کلی کیف کردم..Smiley نشستیم هاتچاکلت و کیک خوردیم و حرفیدیم که یهویی حمید زنگید بهت گفت ی ساعت دیگه دارم میرم شمال میای.. !? شما هم ی اشاره کردی بهم که چی بگم.. گفت برو دیگه حال و هوات عوض میشه.. هیچی دیگه پا شدم سریع, ساکِ سفرِ یِ روزه برات جمع کردم و حمید اومد دنبالت و رفتین..شکلک های شباهنگShabahang منم زود رفتم خونه مهمون داشتیم..


۲شنبه:

دیدم هوا سرده با آژانس رفتم کلاس، اولین جلسه از ترم دهم.. اونوقت برگشتنه ی برفی گرفت خوشگلللللل.. کلی ذوق کردم و با شما حرفیدیم و اومدم خونه.. آخر شب که اومدی تهران ی کم بحث کردیم و من گفتم عزیزم الان جفتمون خسته ایم, فردا در موردش حرف میزنیم واسه امشب کافیه دیگه و خابیدیم.. لامصب جمله ی باکلاس و مفیدی بود, هه هه.. 


۳شنبه: 

شما ی کم سرما خورده بودی و حوصله نداشتی..  منم سعی کردم سکوت رو رعایت کنم و با کارای نقاشیم مشغول باشم..


۴شنبه: 

اومدم کلبه.. شما بلال بو دادی خوردیم.. منم ی کم غُر زدم خالی شدم.. شکلکــــ هـ ـاے آینـــ ـ ـــــاز  

ناهار هم ی لوبیا پلوی حرفه ای دستپخت حاجخانوم رو خوردیم و بعدازظهر هم آب پرتقال لیمو گرفتیم خوردیم و من ی کم بافتنی بافتم و خونه رو جم و جور کردم و شما هم پای لپتاپ کاراتو کردی.. بعدش کلی حرف زدیم و بازی کردیم خندیدیم و شب برگشتم خونه.. 

ولی بازم آخرشب بخاطر موضوعات مختلفی که این چند روز بهم فشار آورده بودو اصن شما بی تقصیر بودی, قاط زدم و ی بحثی راه انداختم.. که آخرشم شما موقع خاب بهم پیغام دادی و حرفیدیم و  آروم شدم و لبم خندون شد..


۵شنبه:

بعدازظهر خونه تهنا بودم، رفیق شیش و سارا اومدن پیشم و تنقلات و آش خوردیم و بسیووور حرفیدیم .. کلا شب خوبی بود.. شما هم تا ظهر سرت شلوغ بود و شب هم خونه خاله دعوت بودین.. 


جمعه:

از ظهر تا بعدازظهر, با لیلی, کارگاه(مربوط به کلاس ۲شنبه) بودم .. انقدددد نوشتیم دست درد گرفتم.. هووف..شکلک های شباهنگShabahang آخر شب هم کارا نقاشیمو کردم .. شما هم شام خونه اون یکی خاله دعوت بودین..  گفتی فردا میبرمت ددر دودور.. 


شنبه:

نشستم فکر کردم ددر دودور الان جایز نیسstop.gif چون کارامُ تموم نکردم ..واسه همین موندم خونه و به کارام رسیدم.. شما هم قبول کردی بعدا سرفرصت بریم..


۱شنبه:

بلخره بعدازظهر, کارای اصلی ژوژمان رو تموم کردم و همه چیو همون وسط رها کردم و پاشدم اومدم کلبه.. همون اول هم که رسیدم خابم برد..  خخخخخ..  بیدار شدم چیز کیک و چای و تنقلات خوردیم و حرفیدیم و من کلی خستگیم برطرف شد تصاویر جدید زیباسازی وبلاگ , سایت پیچک » بخش تصاویر زیباسازی » سری پنجم www.pichak.net کلیک کنیدو اومدم خونه.. 


۲شنبه:

این چند روز همش دیر میخابیدم صبح زود بیدار میشدم، دیشبم حدود ۴ خابم برد.. اونوقت صبح ساعت ده باید دانشگاه میبودم که من تازه ده از خاب پریدم.. ! تصورِ این همه دیر شدن در ذهنم نمیگنجید.. دیگه خیلی هول هولکی آژانس گرفتم رفتم دانشگاه، خداروشکر استاد نرفته بود و وقت کرد کارامو بببینه.. اتفاقا خوشش هم اومد و کلی تعریف کرد ازم.. هاها..  دیگه لبخند زنون برگشتم خونه شکلک های شباهنگShabahangو کلی خداروشکر کردم که زحمتام به باد نرفت.. 

بعدازظهر هم جلسه ی دومِ این ترم بود, رفتم و برگه های امتحانِ ترم پیش رو داد و با افتخار ۱۹ شدم.. هه .. آخه خود استاد هم اعتراف کرد ۱۹ ها در حقیقت ۲۰ بودن اما انقد ایراد گرفتم تا بلخره تونستم نمره کم کنم ازشون! یعنی بیماریش در این حد حاده که اعتراف هم میکنه طفلکی.. smiley خلاصه کلی هم امشب خوجحال شدم.. دیگه اومدم خونه واسه شب یلدا هم وقت نکرده بودیم کار خاصی کنیم.. ی میز خودمونی چیدیم و یلدا رو در کردیم.. شما هم رفته بودی خونتون و اونجا مشغول بخور بخور بودین و برام عکساتونو میفرستادی.. واقعا اینجور مراسما جایِ خالیِ من بدجوری خونتون احساس میشه.. مگه نه.. !؟ 


۳شنبه:

واسه ناهار، مهمونِ یهویی اومد خونمون.. منم کباب تابه ای با برنج و سوفله سیب زمینی و ژله بستنی و سالاد و مخلفات درست کردم خوردیم.. 

مهمونمونم برامون فال.قهوه گرفت انقددد خووووب بود.. جلو مامانم ازم پرسید کسی رو دوس داری.. ؟! خندیدم گفتم چطور.. گفت ی آقایی افتاده برات که اونم دوسِت داره و مثه ی خرگوش که دنبال هویج میدوه میخاد تورو بگیره اما دستش بهت نمیرسه, ی سری مشکلات دارین سر راهتون.. اما بلخره از کوه میری بالا و به خاسته هات میرسی.. بعدا که برا شما تعریف کردم کلی خندیدی و تا چند ساعت بهم میگفتی, هویــــــــــــــــج.. 

دیگه ی ظرف غذا برا شما کشیدم و حدود 4 بود سریع حاضر شدم اومدم دنبال شما و رفتیم سی نما ا .ی. ر. ا. ن.. از دمِ ماشین تا دمِ سی نما هم مسابقه دو گذاشتیم شکلک های شباهنگShabahangکه خب من انقد التماس کردم تا بلخره شما یواش دوییدی و من برنده شدم..  خخخخخ..  

دیگه آبمیوه و ناچو خریدیم (ناچو شده پای ثابتِ خوراکیایِ سی نمامون) فیلم فی.المدت.المعلوم رو دیدیم.. که ی جوری بود.. وسطاش خسته شده بودم, هِی در گوش شما میگفتم فی. المدت.المعلوم رو برام بخون من فکرامو بکنم جوابتو بدم.. شکلک های شباهنگShabahang 

دیگه بعد از فیلم هم از دکه سی دی فروشی سی نما, کلی فیلم و سریال خریدیم و برگشتیم کلبه.. شما قسمت اول سریالِ یاد.  آوری  رو گذاشتی ببینیم..! البته من دیگه مُخم یاری نمیکرد و فقط تخمه شکستم در طول فیلم.. شکلک های شباهنگShabahang شب هم برگشتم خونه..


4شنبه:

صبح واسه مهمونای شبمون, باز سوفله و ژله بستنی درست کردم گذاشتم یخچال.. 

 ظهر هم, خوشتیپ کردیم با شما رفتیم رستوران. خا. قا. ن.. جوجه و چلو ماهیچه با مخلفات زدیم بر بدنِ مبارک و بدین گونه خاطره ی چهارمین سالگرد آشناییمون رو ساختیم.. Smiley

عصر هم برگشتیم کلبه و به تی وی دیدن و آبمیوه خوردن گذروندیم.. و شب رو برگشتم خونه و به مهمون داری گذروندم..


5شنبه:

ظهر با ی دسته گل نرگس اومدم کلبه, ناهار رویداد هفته داشتیم ,خوردیم.. یِ ساعت, عمیـــــــق خابیدیم.. 

بعد آوای.باران رو دیدیم و بعدش یهویی حسش اومد و من پاشدم ظرفارو شُستم و شما جم و جور کردی و شوفاژ اتاقه رو درست کردی.. منم لباسارو جم کردم و با رفیق شیش حرفیدم و جارو برقی زدم و شما هم تی زدی, خونه دسته گُل شد، بوی نرگس هم پیچیده بود دیگه واقعا خود گل شده بود.. 

نماز خوندیم و با خیال خوش, لَم دادیم چای و هاتچاکلت خوردیم شکلک های شباهنگShabahangو فیلم من.دیه.گو. مارا دونا. هستم رو دیدیم.. وسطاش دیگه میخندیدیم انقد که مقسره بود.. پفک هندی هم درست کردیم خوردیم و شب هم آژانس گرفتی اومدم خونه.. 

هاپو از خابگاه اومده بود, نشستم تمامِ دو روزی که نبود رو واو به واو براش تعرف کردم.. هاها..


جمعه:

ظهر, ناهار مَن در آوردی اما خوجمزه درست کردم خوردیم به همراه خانواده.. 

بعدازظهر هم با غزال هماهنگ کردیم رفتیم باغ.موزه. قصر.. نمایشگاه هم بود.. ی کم خرید کردیم و چرخ زدیم و عکس انداختیم و کافی شاپ هم رفتیم, موکا و سالاد میوه خوردیم و برگشتیم.. خونه غزال اینا دو تا کوچه با کلبه فاصله داره, دیگه رسوندمش و یِ سر هم به شما زدم و ی کم هرهر کرکر کردیم و من اومدم خونه و شما هم رفتی پیش حمید.. خداروشکر جمعه ی خوشی بود.. 

از امشب, رُمان حسرت رو شروع کردم بخونم که البته با اسمش کمی مُچکل دارم.. و اینکه قرار گذاشته بودم, ی دونه رمان بخونم, ی دونه کتاب مُفید..! ولی خب اشکال نداره تا برم کتاب مفید بخرم همینو میخونم فعلا..

+ و اینکه ی پُست پُر عکس هم تو راهه.. :))



نظرات 5 + ارسال نظر
رزسپید پنج‌شنبه 17 دی 1394 ساعت 13:39 http://rozesepid2015.persianblog.ir/

سلام به من رمز میدی؟

برات گذاشتم رز سپید جان..

زیتون یکشنبه 13 دی 1394 ساعت 19:37 http://www.zeytoone-tanha.blogsky.com/

خیلی حالم خوب میشه حرفاتو میخونم

عزیزمی.. قلب لطف داری زیتون جان.. :-*

عارفه سه‌شنبه 8 دی 1394 ساعت 00:19

نخیرم
من همون اولش فهمیدم دستیکه تو گرفتی دستای آقای شماس
باهوشم :-D
چنتا از عکسای اینستارم بذاریا ا ا ا ا تو پست بعدی

افرین عزیزمممم یعنی عاشق همین هوش و ذکاوتت شدمممم. :-*
تو اینستا از خودمون عکس نذاشتم که.. ولی چنتا عکس های اونجا رو هم میزارم.. چیز خاصی نیستن..

عارفه یکشنبه 6 دی 1394 ساعت 01:48

سلام هویج:-D
چطوری تو دختر؟
من خوبم شکر
مترسفانه اینستا ندارم:-(
با گوشی رفتم عکس پروفایلتو دیدم.عکس دستت بود
عجییییب ب ب ب ب خوشمزه اومد بنظرم.شدیدن نیاز به گاز گرفتن دارد بوخودا:-D
آخز پست گفتی پست عکسدار در پیش است
قرم گرف اما الان که ساعت 1.48دیقه ی نصفه شبه امکان بروز قر نمیباشد
ایشالا فردا :-D

هویج.. هاها.. سلام عزیزم.. فدات منم خوبم خداروشکر..
ا.. حیف شد نداری.. ی اکانت الکی پلکی هم میشه بسازی.. :)
وووووی منو نخووووولی.. :q عارفه توام مثه بقیه متوجه نشدی که اونا دست جفتمونه.. !?? :)) آخه هرکی میبینه فکر میکنه جفتش دست خودمه.. خخخخخ..
آره عزیزم ی پست عکس دار دارم تهیه میکنم انشالا واسه هفته دیگه که هرچی جا مونده بگنجونم توش.. :) اهااااا بیاااا وسط قرررررر ریییییز بیااااا نصفه شبههههه.. :)))

آیدا شنبه 5 دی 1394 ساعت 08:37 http://Aiiidddaaa.blogfa.com

عزیزمممم اون جمله ی لامصب باکلاس و مفید
استاده رو بگووووووووو
کدباونی من
هنرمند من
با سلیقه ی من
به به مبااااااااااااااارکه اون سالگرده
فالت و من عاشقمممممممم... خوب از خودم میپرسیدی دیگه من که مطمئنم به دستت میاره

خخخخخ.. آخه از من بعیده اینجور حرفا.. تا آخرین نفس توانایی بحث دارم تو هر شرایطی.. :))
داغونه استاده..
فدات عزیزم..
لطف داری..
مرسییییی گلممممم..
با دعای شما دوستان خوبم انشالا که دستش میرسه.. خودمم برا رسیدنش دعا میکنم.. :))
:-*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد