هفته ی شاد.. :)


  شنبه:

جمعه ساعت ۲نصفه شب پیغام دادی که تازه از خونه فامیلاتون برگشتین خونه.. منم خیالم راحت شد اما جواب ندادم و خابیدم..  دوباره ساعت ۷ دیدم پیغام دادی ، کار پیش اومده دارم میرم اندیشه.!  وای انقد خورد تو ذوقم..  آخه این چند هفته , بعد از امروز فردا کردنَمون واسه بیرون رفتن، دیگه فکر میکردم امروز حتمنِ حتمن میریم.. دیگه ج دادم و  گفتی اگه کارم زود تموم شه میریم بیرون.   ظهر هم اس دادی، بازم از ناراحتی که دیگه وقت نمیشه بریم، جواب ندادم .. ! بعدازظهر تهنایی رفتم پیاده روی.. شب هم با هاپو فیلم سعادت.آباد رو واسه دهمین بار دیدیم، حوصله فیلم جدید نداشتیم آخه.. هه.  

ساعت یک شب بود و ازت خبری نداشتم، میدونستم اگه بعدازظهر هم کارت تموم شده باشه رفتی خونتون و خابیدی چون اگه میومدی کلبه خبر میدادی.  خلاصه یهو پیغام دادی، دیدم درست حدس زدم و کارت طول کشیده و بعدشم خاب بودی و تازه برگشته بودی کلبه و معذرت خاهی کردی بابت امروز.  دیگه شروع کردیم به پیغوم بازی و ساعت ۳ نصفه شبم تماس تلفنی داشتیم.. خخخخخ.. حالم بهتر شد و زود خابم بُرد..


۱شنبه:

امروز ظهر,  یِ دسته گُل میخک بنفش خریدم و اومدم کلبه..  ی آهنگ پیدا کردم که واسه اسمم خوندن.. ! وای دفه اول که با هاپو گوش دادیم انقد خندیدیم اشکمون درومد.. حالا امروز دانلودش کردم واسه شما گذاشتم و کلی رقصیدیم باهاش.. هاها..

کارتونstuart little (ی موش که پسر یِ خانواده انسانی بود) رو برام دانلود کرده بودیُ دیدیم خیلی باحال بود..   بعدشم هم خابم گرفته بود هم گرسنه ام بود.  خداروشکر حاجخانوم برنج و قرمه سبزی داده بود، ی کم داغ کردم بخورم که شما هم اومدی باهام خوردی، دوباره داغ کردم دوباره باهم خوردیم،خلاصه نفهمیدیم چی خوردیم ولی واقعا خوجمزه بود.. دیگه ی ساعت غش کردیم، من از گرما بیدار شدم، هی گفتم برو کولر رو درست کن اما شما میگفتی هوا خوبه که..  باشه ی روز دیگه که حال داشتم دُرستش میکنم..  دیگه پنجره هارو باز کردم هوای خونه بهتر شد.. بعدشم تر و تمیز نشستیم عکس و کیلیپای خنده دار دیدیم تو گوشیم.. خونه و ظرفا رو هم همینطوری رها کردیم، حالا کی حسش بیاد پاشیم تمیز کاری کنیم.. 

برگشتنه هم رفتم دنبال ماما و هاپو که پارک بودن و ماما میخاست بره مسجد نماز بخونه، منم گفتم میام.. رفتم زودی وضو گرفتم و بعد از مدتهاااااا مسجد رفتم و نماز جماعت خوندم.. 


۲شنبه:

امروز ظهر با هاپو رفتیم دوقلوها رو از مدرسه آوردیم و ناهار خوردیم و مشقاشونُ کمک کردم نوشتن و بعدشم بُردیمشون خونشون..

بلخره ، روزِ من فرا رسید..   واسه همین به شُما گفتم بزا هرچی دوس دارم بپوشم و آرایش کنم گفتی باشه.. ی مانتو مشکی توردار ، ماما برام خریده بود پوشیدمُ، کیف و کفش گُل گُلی و ی بافت ریز با نگین رو موهام زدم و کلی جیگولی شدمو ساعت ۵ اومدم سر کوچه، اومدی دنبالم و شما هم تیپی که من گفته بودمُ زده بودی ، اول رفتیم تو محلِ ما کارت رو انجام دادی ( امیدوارم اگه به صلاحه این کارت درست بشه، من که خودم کلی ذوق کردم از پیشنهاد کارت) بعدشم گفتی کجا بریم.. !؟ 

گفتم فَشممممم.. آخه خیلی وقته دلم هوای خوب میخاد.. دیگه رفتیم و اونجاها چرخیدیم و بلخره ، رستوران وَرجین رو انتخاب کردیم.. جاش خیلی خیلی باصفا بود.. همه جاشَُ گشتیم و بلخره آلاچیق انتخاب کردیم .  قلیون بلومیس سفارش دادیم که عالی بود، ریه هام کلی حال اومدن و تشکر کردن ازم.. هی هی.  و هندوانه و چای نبات خوردیم.. کلی هم عکسای خوجل گرفتیم.. اما سفارش کردی دیگه این مانتو و شال رو بیرون نپوش و صد و پنجاه بار هم گفتی موهاتو بکن تو، و به جای اینکه از دیدنِ بافتِ موهام خوشحال بشی، اخم کردی..  اما کلا مهلبون و خوش اخلاق بودی و هی حرف زدیم هی خندیدیم..  بعدشم غذا، چلو کباب برگ و شیشلیک سفارش دادیم با ماست موسیر و زیتون و دوغ و نوشابه و نون تنوری داغ.. وای که چقد لذیذ بود و چسبید.. 

 هوا هم تاریک و سرد شده بود اما سرماش خوشایند بود.. اما دیگه وقتِ برگشت بود.. تو جاده هم تند اومدیم و آهنگُ زیاد کرده بودیم و باهاش میخوندیم .. منو رسوندی خونه و خودت برگشتی کلبه.. امشب تپُل خوش گذشتا، یعنی جبران هفته های پیش که قاراش میش بودیم، شد.. 


۳شنبه:

امروز هر چی به هاپو اصرار کردم با ما بیاد بریم سی نما قبول نکرد.. :/  ما هم سانس ۶.۳۰ بهمون میخورد بریم اما هر چی فکر کردم، رفتنه و برگشتنه به ترافیک میخوریم و همش تو راهیم ، بیخیال شدیم، خودمونم نرفتیم.. هه..

ساعت ۶ من اومدم کلبه و گرسنمون بود، اضافه غذای دیشبمونُ آورده بودیم و ی پُرس هم کته کبابی از رستوران گیلکی گرفته بودی شما، داغ کردم خوردیم، مثه دیشب تازه و خوشمزه بود..  بعدشم یا علی گفتم و بلخره ظرفارو شُستم شُما هم میخاستی جم و جور کنی، گفتم ولش کن بزا راحت لم بدیم.. خخخخخ.  

نماز خوندیم و فیلم  کانالِ آی. فیلمُ دیدیم، دل آشوبه گرفتیم از بس مُردن و گریه زاری نشون داد، منم کانالُ عوض کردم نشستیم مسابقه آشپزی کانال یک رو دیدیم..  و ساعت ده هم برگشتم خونه.. 


۴شنبه:

امروز شما گفتی اگه میخای بعدازظهر بریم سی نما و بعدشم شام بیرون باشیم، اما امشب خانوادگی ، عروسیِ پسرِ دوستِ بابا دعوتیم.. نمیدونم برم عروسی یا اینکه با شما برم دَدر دودور، شب مبعث هم هست و چراغونی ها رو دوس دارم.. 

عروسی هم خیلی وقته نرفتم و کلا جشنهای غیر فامیل رو بیشتر دوس دارم، حالا باز ببینیم تا بعدازظهر چه میشود.. 


خب امروز اینجوری گذشت که، بعدازظهر پا شدیم خوهجل موهجل کردیم و رفتیم هتل و کلا خوج گذشت.. شُما هم رفتی دفتر دوستت.. 

 آخر شب که برگشتیم با شما هی حرفیدیم و با تماس تصویری تا سه نصفه شب بحث کردیم.. آخرش شما کلی از راه دور نازم کردی و بوس فرستادی و بعدشم ی اس طولانی مهربونی فرستادی و بلخره ۴ صبح رفتیم لالا.. 


۵شنبه:

امروز عید مبعث بود و تعطیل رسمی.. خونسرد خان اینا و پررو خان اینا ناهار اومدن اینجا و ظهر با شما هماهنگیدیم بیام کلبه .. که خابم بُرد و ۶ بیدار شدم.. پررو خان اینا رفتن و منم ۵ دقیقه ای حاضر شدم و گفتم با دوستام شام میرم بیرون.. و گازیدم بسمت کلبه.  هوا هم خُنک بودو نم بارون میزد.. نشستیم پشت صحنه در.حاشیه رو دیدیم و عکس و فیلمای گوشیمُ دیدیم و  در مورد حرفای دیشب بحث کردیم و نماز خوندیم و  شام هم بعد از کلی نمیدونم چی بخوریمایِ من، پیتزا مرغ و ساندویچ مرغ خوردیم که بسیور لذیذانگیز بود..   بعدشم بسرعت برگشتم خونه، و با خونسرد خان اینا  دور.همیُ دیدیم .. شُما هم زودی خابیدی.. 


جمعه:

امروز وسایل پیک نیک و ناهارُ جم کردیم به اتفاقِ خانواده رفتیم پارک.جنگلی.یاس و از طبیعت لذت بردیم و بعدازظهر برگشتیم خونه.. 

شما هم گفتی اگه میخای با هاپو بیاید اینجا اما هاپو کار داشت و منم تو شیش و بش بودم , بلخره پریدم تو ماشین و اومدم کلبه.. دیگه وقتی رسیدم بارون شدید شد.. فیلم هیجانی موج که تی وی داشت نشون میداد رو دیدیم  و چیپس و ماست خوردیم و نماز خوندیم و سارا زنگید بهم ی کم حرفیدیم و بعدشم برگشتم خونه.. همین یِ ساعت دیدارمون بهم انرژی داد.. 

الانم دارم فیلم لیلی.با من.است رو از تی وی میبینم .. اصن این فیلم برام عادی نمیشه.. 


خداروشکر هفته ی خوشی بود.. 

+ این هفته هم  کتاب عطر سنبل, عطر کاج تو دستمه.. و دارم نم نم ازش لذت میبرم.. 

+ بلخره تونستم هفته ای بنویسم.. بزن دست قشنگه رووووووو.. هوررررراااا.. 



نظرات 5 + ارسال نظر
نوشین یکشنبه 26 اردیبهشت 1395 ساعت 12:43 http://www.moore-than-friends.blogfa.com

آااااااااااااره من هموووووونم مگه چندتا نوشین داری بابا؟؟؟ نوشین یه دونه س اونم واسه نمونس
ای بابا خب من چی صدات کنم خو؟؟ باشه ما وایمسیم ایشالا رسمی شین بعد بیام شام عروسی بخوریم

ای جاااااان.. نوشین تونییییی.. :))) نوشین خانوم ی دونه واسه نمونه تو موزه باشه..
ای وای.. من دارم خجالت میکشم دیگه.. بهم بگین جیگر, خانوم, عسل.. این همه اسمممم.. خخخخخ..
مرسی عزیزممم.. انشالااااا.. رو چشمممم.. :)) :-**

ارغوانی جمعه 24 اردیبهشت 1395 ساعت 22:36 http://daftareabiyeamnman.blogsky.com

هنوزم روزانگی هاتون واسم جالبه اما هر چی میخونمتون بیشتر به سواله بی جوابم راجب پیجت فکر میکنم
من قبل عید خوندم عطرسنبل عطر کاجو کلیم خندیدم باهاش

ارغوانی چرا مثه غریبه ها با من میحرفی عزیزم.. ! یادته قبلنا چقد میحرفیدیم باهم.. :)) عاجقتم.. :-*
سوال بی جوابت چیههههه..؟؟!! به من بوگوووو..
آفرییین.. واقعا کتابش عالیه.. دارم کیف میکنم باهاش.. :))

نوشین پنج‌شنبه 23 اردیبهشت 1395 ساعت 14:37 http://www.moore-than-friends.blogfa.com

به به هفته ها به کااااااااام میبینم که افتادی رو روال هر هفته مینویسی دیگه منم که همچنان میخونم ولی گشادیم میاد کامنت بذارم
یه سوال آقااااااااااااا من اسمتو نمیدونم خو همش میبینمت من و شما میاد جلو چشم چی صدات کنم؟؟ اگه قضیه سکیوریتی و این حرفاس حداقل یه اسم مستعاری چیزی بگو
در آخر اینکه پارک جنگلی یاس کجاااااااااا بیده؟؟ (اینم با درنظر گرفتن سکیوریتی ج بده ها)
کامنتو حال کردی چقد طولانی

ممنووووون عزیزمممم..اول ی سوال.. آیا تو همون نوشین اینستایی یا خیر..؟ ! :))
آره تمام تلاشمُ میکنم تا هفتگی بنویسم.. تونجوری هم زیاد میشه هم روی هم تلنبار میشه , اثر انگشتم از بین رفت انقد تایپیدم.. :)
قربونت.. همینکه میخونی لطف داری.. :-*
اسممونو نگفتم تاحالا.. سورپرایزه.. خخخخخ.. همون من و شما خوبه دیگههههه.. اسم مستعارم نمیاد آخه.. حالا باز ببینیم چی میشه.. دعا کن رسمی شیم, من صندلی داغ برگزار میکنم به همه سوالای سکیوریتی به قول خودت جواب میدم عسیسم.. :))
پارک جنگلی یاس مثه پارگ جنگلی سرخه حصاره.. بالای اتوبان باقریم هست..اما چندین در ورودی داره.. :))
جوابو حال کردی طولانی تر از کامنته... هاهاهاهاهاها..

آذرین یکشنبه 19 اردیبهشت 1395 ساعت 17:22

سلام
اینم کف قشنگه برای شما که بعد یه هفته نوشتی

سلام آذرین جان..
اووووه دستتتت دستتتت ماشالاااااا.. :)) مرسی عزیزم.. :-*

عارفه یکشنبه 19 اردیبهشت 1395 ساعت 17:11

یالاااااااااه ه ه ه
سامولیکم م م
احوال حاج خانوم ما چطوره؟
اول بزا فحشامو بخاطر دیر نوشتنات بدم
....... و...........و ............................... و....................
اون آخریش خیلی رکیک بود و ایضا طولانی
میبینم که بافت میزنی میری بیرون
آیا چیپسو ماست خوردن و گفتن در ملاعام خوب است؟
آیا سرازیر کردن آبشار دهان دختری عارفه نام که الان دلش چیپس میخواهد اما سختش است برود بخرد,
رواست؟
ولی جدی جدی دختره خوبی باش دیگه من ن ن ن
هفته ای باش
پست قبلیت چشو چال ناقصمو پوکوند
باوشه؟؟

به بهههههه.. عارفه خانوم.. ازین طرفاااااا.. خوج اومدی.. :))
من خوبم خداروشکر.. خودت چطوری..
خخخخخ.. واقعا فوش آخریت حقم بود.. نوش جونم.. :))
اوف.. بیا ببین تیپ جیگولی میزنم که مثلا خوشش بیاد, بدشم میاد.. خخخخخ..
ای وای.. نمیدونستم دوس داری آخه همیشه خوراکیامو مینویسم.. ایندفه اینو سانسور میکنم.. :)))
کلی از دستت میخندما.. :)) تنبل بازی در نیار برو بخر بخور تا من دیگه عذاب وجدان نداشته باشم.. کاش اینجا ی تیکه از غذاها و خوراکیامو میتونستم واسه خاننده هام بزارم.. شاید چند سال دیگه چنین چیزی اختراع شد.. هاهاها..
هفته ایمممم به جون خودمممم.. نگااااااا..
شرمنده ی چشمای نازتم.. میبوسمشون.. :-* :-*
باااوووووشههههههه.. :)))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد